داستان این فیلم درمورد مردی بی فکر و کم حواس است که بخاطر عشقی ابلهانه کم کم به یک سلبریتی تبدیل می شود و این ماجرا تمام زندگی او را طوری در بر می گیرد که همه چیزش را فدای این کار می کند و ...

"مکس" که به دلیل سرطان لاعلاج از زندان آزاد شده است، تلاش می‌کند تا دوباره با دختر و نوه ای که هرگز ندیده است، ارتباط برقرار کند. اما زمانی که شوهر سابق دخترش دوباره بازگشته و شروع به آزار او می‌کند، گذشته خشونت‌آمیز مکس بار دگیر خود را نشان داده و ....

داستان فیلم در مورد جنگجوی خون‌ آشام "سیلین" که وقتی متوجه می‌شود انسان‌ها تصمیم گرفته‌اند قبیله او را ریشه کن کنند، او به همراه یک خون‌آشام دیگر و یک دختر جوان، نبردی را علیه آن‌ها رهبری می‌کند و ...

"سیلین" تصمیم می‌گیرد راهی برای پایان دادن به درگیری میان قبیله لایکن و جناح خون آشام‌ها که در تلاش برای شکار او هستند، پیدا کند. حال او تمام تلاش خود برای نجات بشریت را به کار بسته و ...

در حالی که جنگ میان خون‌آشام‌ها و لایکن‌ها ادامه دارد، سیلین، خون‌آشامی که تخصصش کشتن گرگینه‌ها است به همراه مایکل، یک گرگینه دورگه، تلاش می‌کنند تا اسرار مربوط به نسل‌های گذشته خود و راز دشمنی باستانی میان دو قبیله را آشکار سازند. از طرفی دیگر مارکوس، فرمانروای خون‌آشام‌ها که اکنون از خواب برخاسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده، تصمیم دارد برادر گرگینه‌ خود ویلیام را از زندان همیشگی‌اش آزاد کند. حال سیلین و مایکل تلاش می‌کنند تا پیش از آنکه دیر شود، مارکوس را متوقف کرده و ...

داستان فیلم در مورد خون آشامی به نام "سیلین" است که به دلیل حمله مرگبار گرگینه‌ها یتیم شده است و حال برای یک قبیله خون آشام به عنوان یک قاتل آموزش دیده کار می‌کند. او مبارزه می‌کند تا "مایکل" یک پزشک ماهر، را از دسیسه‌ گرگینه‌ها نجات داده ولی ...

یک زن جوان و زیبا به نام لیندی از کودکی دچار اختلالات عصبی است و نمی تواند خشمش را کنترل کند. او برای حفظ آرامش خود با مردی عجیب و ناشناس به نام جاستین آشنا می شود، اما فردای روز آشنایی آنها، جاستین به قتل می رسد و ...

داستان بر اساس واقعیت و کودکی نویسنده فیلم است. که درباره یک پسر جوان نیجریه ای را روایت می کند که والدینش با امید به آینده ای بهتر ، او را به خانواده ای سفید پوست انگلیسی تحویل می دهند ولی ....

 «مايکل نيومن» (سندلر) يک دستگاه کنترل از راه دور تلويزيون به دست مي آورد که نه تنها به او اجازه مي دهد تلويزيون و دستگاه صوتي اش را از راه دور کنترل کند، بلکه اين امکان را در اختيارش مي گذارد که کل زندگي اش را به ميل خودش عقب و جلو کند يا از حرکت باز ايستاند...

بانو سوزان ورنون زن میانسالی است که برای ادامه‌ی زندگی نزد اقوام همسر مرحوم خود می رود. او در این حین موظف است برای فرزندش همسری مناسب پیدا کند. اما …

یک وکیل زن که در دوره ی بهبود و آزمایش صلاحیت است به منظور اینکه دوباره جایگاه خودش و همچنین حضانت دخترش را بدست بیاورد باید به بررسی پرونده ی زنی بپردازد که به گفته ی خودش به ناحق محکوم به قتل شده و …

مردی برای نجات شوهر خواهرش که تو دام یه قاچاق چی خطرناک مواد افتاده ، راهی پاناما میشه تا میلیون ها دلار پول جعلی بسازه و …

“دیوید” به همراه همسرش “امی” در حال رانندگی در جاده ای خلوت است. این دو که با هم اختلاف دارند مشغول جر و بحث هستند که ناگهان با حیوانی وسط جاده روبرو می شوند و در نتیجه اتومبیل آنها خراب می شود و آنها به مسافرخانه ای در همان نزدیکی می روند ولی در واقع آنجا مسافرخانه نیست ...

داستان در مورد فردی است که به تازگی در شهر نیویورک فارغ التحصیل شده است و وارد داستان عاشقانه پیچیده ای میشود که…

یک دانشجوی تازه فارغ التحصیل شده در سال ۱۸۹۹ در فرانسه، می پذیرد در یک آسایشگاه بیماران روانی، یک شغل پاره وقت داشته باشد. او در آنجا روش های درمانی وحشتنناکی را مشاهده می کند و ...

مردی که به تازگی همسرش را از دست داده، فکر می کند تمام ارتباطش با خانواده اش تنها از طریق همسرش بوده و اکنون دیگر از بین رفته. او تصمیم می گیرد سفری را آغاز کرده و به تمام فرزندانش که اکنون بالغ شده اند و جداگانه زندگی می کنند، سر بزند.

واشينگتن د.ک. خبرنگاري به نام «ريچل آرمسترانگ» (بکينسيل) باعث افشاي هويت يکي از مأموران سيا (فارميگا) مي شود. اما او با پشتيباني سردبيرش (بست) از اعلام نام منبع خود امتناع مي کند و همين خشم داديار ويژه ي فدرال (ديلن) را برمي انگيزد. خيلي زود نيز «ريچل» به زندان فرستاده مي شود تا بهاي کاري را که مي کند دريابد.

یک شکارچی هیولاها به اسم گابریل ون هلسینگ در اواخر قرن ۱۹ پس از اتمام اولین ماموریتش که تعقیب و نابودی مستر هاید است به واتیکان فراخوانده می شود. او از سوی واتیکان ماموریت می یابد هر چه زودتر عازم ترانسیلوانیا در کشور رومانی شده و در آنجا کنت دراکولا را یافته و نابود سازد تا جلوی جنایتهای این هیولای خونخوار و همسرانش را بگیرد. ون هلسینگ بهمراه دستیارش کارل و با مجهز شدن به ابزارهای پیشرفته برای شکار دراکولا عازم آن کشور می شود…

 داستان این فیلم بخشی از زندگی «هوارد هیوز» کارگردان و تهیه‌کننده و خلبان پرآوازه آمریکایی از اواخر دهه ۱۹۲۰ تا اواسط دههٔ ۱۹۴۰ است. او که دچار اختلال وسواسی جبری بود همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود...